The Cable Guy's dark flashes of thought-provoking, subversive wit are often -- but not always -- enough to counter its frustratingly uneven storytelling approach.
«استيون» (برادريک)، پس از جدايي از «رابين» (مان) احساس غم و تنهايي مي کند. او در آپارتمان جديدش با «چيپ» (کري) که براي نصب تلوزيوني کابلي آمده، آشنا مي شود و با اين شخصيت سمج و غير قابل تحمل و دوستي عميقي به هم مي زند..